۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

کشتار بزرگ بخاطر یک قطره عسل

کشتار بزرگ بخاطر یک قطره عسل
حکایت

داستان کشتار برای یک قطره عسل داستان جالبی است . می گویند مردی عسل فروش برای فروختن عسل از روستای خودش به روستای مجاور رفت او همراه خودش سگی داشت .
مرد عسل فروش در خیابان روستا صدا می زد و اعلان می کرد عسل خوب طبیعی دارد . با شنیدن صدای عسل فروش مرد قصاب قصابی خود را رها کرد و از دکان بیرون آمد و به مرد عسل فروش گفت عسلهای خود را نشان بده . مرد عسل فروش درب کوزه عسل را باز کرد تا قصاب عسلها را ببیند به درب کوزه مقداری عسل چسبیده بود کم کم جمع شده و بصورت قطره ای آهسته بر زمین چکیدند.
وقتی قطره عسل بر زمین افتاد بلافاصله زنبورها بر روی آن جمع شدند . مرد قصاب گربه ای داشت گربه برای پراکندن یا شکار زنبورها بر روی آنان پرید.
وقتی گربه بر روی زنبورها پرید سگ عسل فروش بر او حمله کرد و کمرش را شکست مرد قصاب وقتی دید گربه اش کشته شد با عصبانیت ساطورش را بلند کرد و محکم کوبید توی سر سگ عسل فروش . عسل فروش وقتی دید سگش کشته شد، قصاب را زد و کشت . همسایگان قصاب و اهالی روستا وقتی دیدند قصاب را مردی بیگانه کشت بر سرش ریختند و او را کشتند.
اهالی روستای محاور وقتی شنیدند عسل فروششان را کشته اند برای انتقام گیری مسلح شدند و به روستا حمله کردند اهالی روستا برای دفاع از خود نیز مسلح شده و جنگ بزرگی درست شد که پس از مدتها کشتار و انتقام گیری اهالی هر دو روستا نابود شدند.
پس هرگاه آتشی مهیب دیدید تصور کنید که آن آتش بزرگ از یک چوب کبریتی کوچک درست شده است . عربها می گویند: و معظم النار من مستصغر الشرر .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

تبريک ميگم

اينجا

https://www.blogger.com/comment.g?blogID=7751287731784051562&postID=6502592358400837787

و

http://blog.iranizi.com/learning/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%BE%D8%B1%D8%B3/

را بخوانيد