۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

بنیانگزار علم نحو

بنیانگزار علم نحو
ابوالاسود دولی تابعی بزرگواری است در مورد نامش قدری اختلاف روایت مشاهده می شود اما مشهورتر آنکه نامش " ظالم بن عمرو " می باشد. در زمان حیات رسول خدا ایمان آورده بود اما موفق به دیدن آنحضرت نگشت. وی مدتی قاضی کوفه بود به همین خاطر درآغاز خلافت حضرت علی با وی ملاقات می نمود. گویند حضرت علی به وی دستور داد قواعدی در لغت و زبان عرب ایجاد نماید . حضرت علی به وی فرمود: الکلام اسم و فعل و حرف و نحوه . یعنی کلام عبارت است از اسم و فعل و حرف و مانند آن . همین عبارتی که حضرت علی در آخر سخنانش بکار بردند یعنی نحوه . سبب شد بعدها اسم این علم به علم نحو معروف شود.
ابوالاسود دولی بعدها در بصره ساکن شد حاکم و فرمانروای بصره زیاد بن ابیه بود و ابوالاسود مربی و معلم بچه های وی بود.
از آنجا که دین اسلام گسترش یافته بود و بسیاری از اقوام غیر عرب مسلمان شده بودند ضرورت احساس می شد که برای مصون ماندن مردم از خطا در تکلم و مصون ماندن زبان عرب از مخلوط شدن با زبانهای دیگر قواعدی ایجاد گردد . روزی ابوالاسود از زیاد اجازه خواست تا قواعدی در کلام عرب ایجاد نماید . زیاد موافقت ننمود.
تا اینکه روزی از روزها عده ای جهت حل اختلافی پیش وی آمدند آنها به زیاد گفتند: توفی ابانا و ترک بنون ( پدر ما وفات نموده و فرزندانی از وی مانده اند ) آنها در این عبارت یک خطا مرتکب شدند که از نظر زبان عرب غلط است آنها باید می گفتند : ترک بنین . زیاد وقتی مطلب را شنید فورا ابوالاسود را احضار نمود و به وی گفت : در مورد مطلبی که قبلا تو را منع نموده بودم اقدام نما و قواعدی در زبان عرب بساز. ابوالاسود قواعدی ساخت که بعدها توسط علما تکمیل شده و به علم نحو معروف شد.
نکته ضعف
در مورد فضیلت هر شخصیت بزرگ که صحبت شده است در حاشیه ها از عیبها نیز سخن به میان آمده است در مورد این بزرگوار گفته شده است که در خرج کردن مال قدری بخل می ورزید . طوری که می گفت: اگر قرار باشد ما اموال خود را به مساکین بدهیم ما نیز مثل آنان خواهیم شد. (یعنی فقیر می شویم) گویند شبی وی یک سائلی را شام داد بعد از صرف شام او را گرفت و با طنابی محکم بست فقیر داد می زد : اطلقنی – رهایم کن . ابوالاسود می فرمود : هیهات . ای کاش می توانستم رهایت کنم اما من تو را غذا دادم تا امشب مسلمانان از آزار تو راحت باشند. تمام شب آن فقیر در زندان بود صبح رهایش نمود.
ادامه مطلب

حدیث نبوی

حدیث نبوی
عن عطاء بن أبي رباح، عن عبد الله بن عمر؛ قال: أقبل علينا رسول الله صلى الله عليه وسلم. فقال:((يامعشر المهاجرين! خمس إذا ابتليتم بهن، وأعوذ بالله أن تدركوهن: لم تظهر الفاحشة في قوم قط. حتى يعلنوا بها، إلا فشا فيهم الطاعون والأوجاع التي لم تكن مضت في أسلافهم الذين مضوا.ولم ينقصوا المكيال والميزان، إلا أثخذوا بالسنين وشدة المئونة وجور السلطان عليهم.ولم يمنعوا زكاة أموالهم، إلا منعوا القطر من السماء، ولولا البهائم لم يمطروا.ولم ينقضوا عهد الله وعهد رسوله، إلا سلط الله عليهم عدوا منء غيرهم، فأخذوا بعض مافي بأيديهم.وما لم تحكم أئمتهم بكتاب الله، ويتخيروا مما أنزل الله، إلا جعل الله بأسهم بينهم)). ابن ماجه حىيث 4019
از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمودند: ای جمع مهاجرین! پنج چیز هستند که هرگاه به آنان مبتلا شوید ( پنج نوع مجازات می بینید) و من به خدا پناه می برم از اینکه شما آنها را ببینید. (1) فحشاه هیچگاه میان قومی ظاهر و علنی نمی شود مگر اینکه در میانشان طاعون و بیماری هایی شایع می شود که آن بیماریها در نسلهای گذشته اصلا نبودند (مانند ایدز و..)
(2) و هرگاه در کیل و ترازو کمی کنند به قحط سالی و فقر اقتصادی و ظلم حکام مبتلا می گردند.
(3) و هرگاه زکات اموالشان را نپردازند و از دادن زکات امتناع نمایند خداوند باران را بر ایشان قطع می کند و اگر چهار پایان و حیوانات نبودند خدا هرگز بر آنان باران نمی بارید.
(4) و هرگاه عهد و پیمان شکنی نمایند خداوند دشمنانی بیگانه بر آنان مسلط می نماید آن دشمنان داراییهایشان را از دستشان می گیرند.
(5) و هرگاه قاضیان و حکامشان بر خلاف دستور کتاب خدا حکم نمایند خداوند دشمنی و عداوت را بین آنان بوجود می آورد.
نظر مستضعفین :
فحشا وجود دارد اما هنوز الحمد لله علنی نشده . کمی در کیل و ترازو بسیار رایج و فراوان است مسئولین استاندارد بسیاری از مغازه ها را به دلیل دستکاری در سنگ ترازو می بندند.
ندادن زکات نیز رایج است اکثر مردم زکات نمی دهند . عهدشکنی نیز رواج کامل دارد
ادامه مطلب

اصالت نسب و تاثیر آن

اصالت نسب و تاثیر آن در انسان
همه انسانها فرزندان حضرت آدم و حوا هستند بنا بر این هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که از دیگری برتر و بهتر است. برتری فقط با تقوا و خدا ترسی است. " ان اکرمکم عند الله اتقاکم." همانا گرامی ترین شما پرهیزگار تر شما است.
با همه اینها اصالت و ریشه دار بودن برخی انسانها و تاثیر آن در طرز رقتار انسان واقعیتی است غیر قابل انکار. ایرانیان قدیم (قبل از اسلام ) به نژاد و اصالت توجه زیادی داشتند . داستان بردیا و گئومات (1) که به یک داستان شنیدنی تبدیل شد بخشی از توجه ایرانیان به نیا و اصالت است.
در دین اسلام با وجود نظر یکسان به همه انسانها باز هم می بینیم به این مسئله توجه شده است. همه پیامبرانی که خدا فرستاده از گرامی ترین و اصیل ترین مردمان بوده اند به عبارت دیگر هیچ پیغمبری نبوده که از مردم طبقه پایین یا بی اصل و نسب بوده باشد.
پیامبر خدا صل الله علیه و آله وسلم با وجودی که همه انسانها را یکسان دوست داشتند اما در واگذاری مسئولیتها به گذشته و ریشه قومی مردم توجه می نمودند .
یکی از یاران بسیار مخلص پیامبر حضرت ابوذر غفاری رضی الله عنه است ابوذر چند بار از پیامبر خدا تقاضا نمودند که مرا هم مسئولیت بدهید پیامبر خدا با مهربانی رد نموده و به وی گفتند هیچگاه مسئولیت به عهده نگیرد . در حالیکه پیامبر خدا به قریشیانی که بعد از کلی جنگ و دعوا ، دین اسلام را می پذیرفتند به راحتی مسئولیت واگذار می نمودند.
پیامبر اکرم می فرمایند: الناس معادن كمعادن الذهب والفضة خيارهم فى الجاهلية خيارهم فى الإسلام إذا فقهوا . " مردم مانند معدن طلا و نقره معدنهایی هستند برتینشان همانهایی هستند که در زمان قبل از اسلام برترین بودند . هرگاه از دانش برخوردار شوند"
مدیریت و رفتار بزرگمنشانه یک انسان هدیه خداوند است که در وجود وی نهاده شده است با آنکه دین و دیانت تاثیر مثبتی در این رفتار دارد اما اینجور نیست که یک انسان فاقد مدیریت و اصالت را دین مدیر و مدبر کند. ای بسا یک انسان مدیر و مدبر غیر دین دار بسیار بهتر از یک انسان فاقد قدرت مدیریت مدعی دین داری باشد.
مولانا جلال الذین رومی در این مورد می فرماید:
بدگهر را علم و فن آموختن دادن تیغ است به دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگی مست به که آید علم ناکس را بدست
علم و مال و منصب و جاه و قَران فتنه آمد در کف بد گوهران
جان او مجنون و تنش شمشیر او واستان شمشیر زان زشتخو
مال و منصب ناکسی کارد بدست طالب رسوایی خویش آمدست
حکم چون در دست گمراهی فتاد جاه پندارد و در چاهی فتاد
احمقان سرور شدستند و زبیم عاقلان سرها کشیده در گلیم
مثنوی دفتر چهارم ص 695

(1) داستان بردیا و گئومات
کورش دو پسر داشت به نامهای " کمبوجیه و بردیا . کمبوجیه پسر بزرگتر کورش بعد از پدرش به پادشاهی رسید. کمبوجیه تصمیم گرفت به مصر برود . اما می ترسید در غیابش بردیا حکومت را بگیرد . به همین خاطر دستور داد بردیا را مخفیانه کشتند . پس از قیل بردیا عازم مصر شد.
مدتی نگذشته بود که به کمبوجیه خبر رسید بردیا بر تخت نشسته و حکومت را به دست گرفته . کمبوجیه که خیلی تعجب کرده بود فورا به سمت ایران حرکت کرد اما در راه مرد.
شخصی که در ایران حکومت را به دست گرفته بود کسی بود به نام گئومات .
شخصی از مردمان طبقه پایین به نام گئومات چهره اش کاملا شبیه بردیا بود . برادر گئومات نگهبان کاخ بود و از ماجرای قتل بردیا خبر داشت . او گئومات را وارد کاخ نموده و وانمود کرد که بردیا است و به این صورت حکومت را بدست گرفت. اخلاق و روش حکومت گئومات هیچ ایرادی نداشت بلکه چون طرفداری از محرومان می کرد طرفداران زیادی داشت . اما مدتی نگذشته بود که (احتمالا از طریق نامزد بردیا) مردم متوجه شدند او بردیا نیست و گئومات است به همین خاطر فورا بر علیه وی شورش نموده و او را به قتل رسانیده و داریوش را که از اقوام کورش بود به حکومت انتخاب نمودند.
ادامه مطلب

جمهوریت

جمهوریت (؟؟!!)
اول انقلاب حال خاصی داشت همه مردم سیاسی و سیاست مدار شده بودند یا فکر می کردند سیاست مدار شده اند. ما شدیدا طرفدار جمهوری بودیم و بیشتر وقتها با مردم خودمان بحث و مجادله داشتیم بعضی از پیرمردان ( به اصطلاح آنوقت ما بیسواد) حرفهای عجیبی می زدند.
می گفتند : شما بچه هستید و نمی دانید جمهوریت فقر و بدبختی می آورد. می پرسیدیم چطور؟ می گفتند : در صورتی که مدیریت کشوری برای همیشه ثابت باشد ممکن است تا یک مدتی دزدی کنند اما بالاخره سیر می شوند و آنگاه برای ملت خرج می کنند و علاوه بر آن چون احساس مالکیت می کنند سعی می کنند برای آبادانی و بهتر شدن کشور از جیب خود خرج کنند . اما در نظام جمهوریت یک گروه می آیند و چون می دانند فقط چهار سال این فرصت طلایی در دستشان است و یا حد اکثر هشت سال . بنا بر این سعی می کنند از این فرصت خدادادی برای آینده خود و فرزندان معصوم خویش حد اکثر استفاده را بنمایند. تا هر جایی که دستشان برسد به نفع محرومان (یعنی خودشان) اینور و آنور بر می دارند. بعد از چهار یا هشت سال دوباره روز از نو . . یک گروه گرسنه جدید می آیند و ...
ما بشدت به آنان مسخره می کردیم و به آنان می گفتیم شما سواد ندارید و نمی فهمید.
اکنون بعد از سی سال که همه آن پیران دانا از دنیا رفته اند بی اختیار به یاد حرفهای آنان می افتم . نمی دانم کدام درست است .
ادامه مطلب

مدیریت خوب و بد

مدیریت خوب و مدیریت سوء
فاصله میان مدیریت خوب و مدیریت بد خیلی نزدیک است کسی که مدیر خوب است با رعایت کردن مطالب معمولی خوب مدیریت می کند و کسی که مدیریت ندارد با انجام دادن برخی کارها یا رعایت نکردن برخی مسائل جزیی بد مدیریت می کند.
حکایت ذیل از کتاب سیاست نامه خواجه نظام الملک گرفته شده است.
مدیریت سوء
مامون خلیفه مقتدر عباسی روزی با ندیمان و هم مجلسیهای خود گفت : من دو امیر حرس ( رئیس پلیس و یا قاضی ) دارم و کار هر دو از بامداد تا شب گردن زدن و دست و پا بریدن و شلاق زدن و به زندان انداختن است. مردم پیوسته یکی را می ستایند و از وی تعریف می کنند و برایش دعا می کنند و از دیگری بشدت انتقاد می کنند و چون نام او بشنوند ، لعنت کنند و پیوسته از او اظهار تنفر می کنند . نمی دانم سبب چیست؟ کسی می باسیت مرا معلوم کند که کار هر دو یکسان است جرا مردم یکی را دعا و دیگری را نفرین می کنند؟
یکی از ندیمان و صاحب نظران گفت : اگر بنده را سه روز مهلت دهید، پادشاه را از راز این مطلب آگاه کنم. . گفت مهلت دادم . این صاحب نظر به خانه رفت و یکی از نوکران دانا و شایسته خود را گفت : تو باید کاری برای من انجام دهی . . در شهر بغداد امروزه دو امیر حرس (رئیس پلیس) هستند یکی پیر و دیگری میانسال . باید فردا صبح زود و به خانه آن پیر مرد بروی و چون آن مرد از حجره و اتاق خواب خود به سرای و دفتر کار خود آید بنگری که که چگونه می نشیند و چه می کند و با مردم چه می گوید و ببین چگونه مردم به نزد او می آیند و وقتی مجرمان را پیش او می آورند چه می رود و چه می فرماید. و چگون حکم می کند. همه این چیزها را خوب ببینی و یاد بگیری و بیایی و مرا معلوم کنی . گفت : فرمان بردارم.
فردای آن روز صبح زود آن مرد به سرای امیر پیر رفت. مدتی منتظر ماند دید خدمتکاری بیامد و شمعی روشن کرد و مصلی نماز بیفکند و چند جزء از قرآن و کتابچه ای از دعوات بر سر مصلی نهاد. این امیر پیر بیرون آمد و چند رکعت نماز بگزارد و مردمان آمدند و امام اقامت گفت و نماز جماعت برگزار گردید بعد از نماز آن امیر پیر مصحفها برداشت و مقداری قرآن خواند سپس لحظاتی به دعا خواندن مشغول شد وقتی از ورد و دعای خود فراغت یافت ، تسبحی برگرفت و در حالی که آن را می گردانید تسبیح و تهلیل می خواند ( سبحان الله و لا اله الا الله می گفت) .
مردمان آمدند و سلام کردند تا آقتاب بر آمد آنگاه پرسید: امروز هیچ گناهکاری را آورده اند؟ گفتند : جوانی را آورده اند که یکی را کشته است. گفت : کسی بر آن گواهی می دهد؟ گفتند : نه خودش اقرار می کند. گفت : لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم بیاوریدش تا ببینم. جوان را آوردند. چون بدید گفت : این است؟ گفتند : آری . گفت : سیمای گناهکاران ندارد و فر مردمزادگی و نجابت و مسلمانی از وی پدیدار است امکان ندارد بر دست وی خطایی رود چنین پندارم که دروغ می گویند من سخن هیچ کس در مورد وی باور نخواهم کرد. هرگز از این جوان این کار بر نیایید ببینید که نگاه او گواهی می دهد که بیگناه است.
جوان همه اینها را می شنید. یکی گفت: او به گناه خود مقر و معترف است. امیر بانگ بر وی زد و گفت: خاموش این سخن از تو که می پرسد؟ از خدای بترس چرا بیجهت در خون مسلمانی دخالت می کنی؟ این جوان عاقلتر از آن است که چیزی بگوید که هلاک وی در آن باشد.
مقصود مرد پیر آن بود که جوان منکر شود و از مرگ نجات پیدا کند. سپس رو به سوی جوان کرد و گفت : چه می گویی؟ جوان گفت : از قضا و تقدیر خداوندی جنین کار خطایی از دست من برفت و این جهان را جهانی دیگر است من در آن جهان طاقت عتاب و سرزنش خدای تعالی را ندارم حکم خدا را بر من اجرا نمایید.
آن امیر پیر خود را کر ساخت و وانمود کرد چیزی نشنیده است. روی به مردمان کرد و گفت : من نمی شنوم که او چه می گوید مقر است یا نه؟ گفتند : آری اقرار می کند.
گفت : ای پسر تو هیچ سیمای گنهکاران نداری شاید کسی از بدخواهان و دشمنان تو را واداشته که چنین گویی و هلاکت تو را خواسته است. خوب فکر کن.
کفت: ای امیر هیچ کس مرا بر این وا نداشته است گناهکارم حکم خدای تعالی را بر من اجرا کن.
امیر پیر وقتی دید جوان از حرف خود باز نمی آید و آن تلقین فایده ای ندارد و تن بر کشته شدن نهاده است ، جوان را گفت: چیست که تو می گویی؟ گفت : چنین است و ماجرا را تعریف کرد. امیر گفت : حکم خدا بر تو اجرا کنم؟ گفت : اجرا کن.
امیر پیر روی به مردم کرد و گفت: شما مرد جوان خدا ترسی مانند این اگر دیده اید، من باری ندیده ام نور نیک بختی و مسلمانی و حلال زادگی از وی همچنان می تابد که روشنی از ماه .او با آنکه می داند می میرد، از ترس خدای عزوجل اقرار و اعتراف می کند دوست دارد که پاک و شهید پیش خدای عزوجل برود. میان او و حور و قصور (قصرها) یک قدم مانده است . جوان را گفت : برو و تن پاک بشوی و دو رکعت نماز بکن و توبه کن تا حکم خدای تعالی را بر تو اجرا نماییم.
جوان رفت غسل کرد و باز آمد و مصلی بیفکند و دو رکعت نماز بگزارد و توبه و استغفار بگفت و پیش آمد و بایستاد. امیر پیر گفت: می بینم این جوان در این ساعت حضرت مصطفی را خواهد دید و با شهدا در بهشت خواهد نشست با حمزه و حسن و حسین و مانند آنها .
خلاصه امیر پیر با این کلمات مرگ را در دل جوان چنان شیرین کرد که جوان شتاب گرفته بود که هر چه زودتر بمیرد.
امیر فرمان داد با لطافت و مهربانی لباسهای اضافی وی را بیرون نمودند و چشمانش را بستند. در این موقع شمشیر زن آهسته آمد با شمشیری تیز همچون قطره آب و بر سر او بایستاد طوری که جوان خبر نداشت.. امیر حرس ناگاه با چشم اشارتی کرد و سیاف سبک شمشیری بزد و سر جوان را با یک زخم بینداخت.
بعد از برداشتن جسد او مجرمان دیگری را آوردند که به جرمهای مختلفی دستگیر شده بودند و امیر پیر هر کدام را به تناسب جرمشان به زندان فرستاد . بعد از آن برخاست و به حجره خود رفت. آن چاکر پیش ارباب خود آمد و آنچه دیده بود تعریف کرد.
روز دیگر برخاست و به سرای امیر دیگر رفت. مردمان و ماموران همی آمدند تا سرای پر شد چون آفتاب بر آمد آن امیر حرس بیرون آمد و وارد مجلس شد . گره در ابرو انداخته و بسیار اخمو و عصبانی با چشمهای خمار آلود ، انگار همه شب فرشته کشته است . ماموران خبر دار در پیش وی ایستاده هر کسی سلام کردی ، علیک نگفتی. و طوری برخورد می کرد که انگار با آن کس در خشم است.
مدتی به همین صورت گذشت تا اینکه پرسید: هیچ کس را آورده اند؟ گفتند: دیشب جوانی را آورده اند که با نوشیدن شراب چنان نشئه بوده که هیچ عقل نداشت. گفت : او را بیاورید.
وقتی که جوان را آوردند به محض آنکه چشم امیر بر وی افتاد گفت : این است؟ گفتند آری . گفت : خیلی وقت است من این را می جویم و تعقیب می کنم این شخص یک حرامزاده ای است به تمام معنی . مفسد شرور ، عربده کش و فتنه انگیزی است که در تمام بغداد لنگه ندارد و مانندش پیدا نمی شود . این را بجای حد زدن (یعنی شلاق زدن) می بایست گردن زد . کار این همین است که فرزندان مردم را از راه بیراه و گمراه می کند هیچ روزی نیست که ده تن از دست وی پیش من به شکایت نیایند. من چندین زمان است که در تعقیب این هستم .
خلاصه آنقدر عیب برایش گفت که آن جوان خواست تا گردنش را بزنند تا از زخم زبان او نجات پیدا کند.
آنگاه امیر دستور داد تا تازیانه بیاوردند سپس دستور داد او را بر زمین بخوابانند و چندین نفر بر سر و پاهایش بنشینند آنگاه به او چهل تازیانه زدند . چون حدش زدند امیر دستور داد او را به زندان ببرند. در این هنگام بیش از پنجاه کدخدای معروف وارد شدند و برای دفاع از آن جوان همه بر صلاح و نیکی و مهمان دوستی و نیکو سیرتی و جوانمردی وی گواهی دادند و شفاعت کردند و به امیر گفتند : حال که او را اینهمه کتک زندند رهایش کنند. امیر قبول نکرد و تقاضای همه کدخدایان را رد نمود و جوان را به زندان فرستاد. کدخدایان دل آزرده باز گشتند و بر وی نفرین کردند آن امیر با خشم و غضب به حجره خود برگشت و مردم با عصبانیت و تنفر از وی متفرق شدند.
آن نوکر به نزد ارباب خود برگشت و آنچه دیده بود تعریف کرد. اربابش هم به نزد مامون رفت و گزارش نمود و داستان دو امیر را برای وی بازگو نمود . مامون فورا دستور داد امیر دوم را برکنار نمودند و امیر پیر را جایزه و مقام بلندتر دادند.
سیاست نامه خواجه نظام الملک ص 168 ( با اندکی تغییر )
ادامه مطلب

نماز جمعه این هفته




نماز جمعه این هفته
اولین نماز جمعه ماه مبارک رمضان بود . استاد ما جناب مولانا محمدیوسف حسین پور تشریف آورده بودند ایشان سخنران اول بودند.
مولانا محمد یوسف در روستای گشت سراوان مدرسه ای دارند که یکی از قدیمی ترین مدارس استان به شمار می رود.
روستای گشت که در نزدیکی سراوان قرار دارد یکی از قدیمی ترین آبادیهای منطقه است. بخش وسیعی از محیط اطرافش را قبرهایی با شکلهای عجیب (یعنی به شکل قبور مسلمانان نیستند سنگ چین گرد و یا چند ضلعی) پوشانده است . قناتی با آب شیرین از وسط روستا که پوشیده از نخلستان است رد می شود .
مردمان با استعدادی دارد که اکثر به شهرها و یا کشورهای دیگر مهاجرت نموده اند. فامیل اکثر مردم آنجا " حسین بُر " است .
خلاصه جایی دیدنی است.
مولانا محمد یوسف و جناب آقای مبارکی معاون استاندار بلوچستان و سیستان

خطیب جمعه خمین : بانک‌ها کمر مردم را شکسته‌اند
به گزارش ايسنا - منطقه مرکزي - حجت‌الاسلام سيدعلي حسيني، در خطبه‌هاي نمازجمعه اين هفته خمين، افزود: برخي افراد سعي در شعله‌ور نگه‌داشتن آشوب در کشور دارند که ادامه اين روند تنها با حفظ وحدت و شناسايي افراد اغتشاشگر امکان‌پذير است.وي راه مقابله با شرايط اخير و هجمه شديد بيگانگان را، حرکت در مسير ولايت فقيه و همبستگي آحاد جامعه در برابر توطئه‌ها دانست.خطيب جمعه خمين، در ادامه با انتقاد از روند حرکتي بانک‌ها در کشور، اظهار داشت: هم اکنون تنها نام بانکداري اسلامي وجود دارد و بانک‌ها کمر مردم را شکسته‌اند.وي اظهار داشت: در اين سال‌ها کمتر شاهد بانکداري بدون ربا در کشور بوده‌ايم و ربا در وام اخذ شده از سوي مردم، موجب شده کسي جرات گرفتن تسهيلات بانکي را به خود ندهد.امام جمعه خمين گفت: بانک‌ها هر روز مردم را بدبخت‌تر مي‌کنند و اين نوع بانکداري به هيچ عنوان اسلامي نيست.وي از مسوولان خواست، با همکاري مراجع عظام تقليد و بانک‌هاي عامل، زمينه را براي اجراي عملي بانکداري بدون ربا در کشور فراهم کنند.

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=61553
ادامه مطلب

خدمت خلق

خدمت خلق

در اخبار شاهان پيشينه هست
كه چون تُكله‏
(1) بر تخت زنگى نشست
به دورانش از كس نيازرد كس
سَبَق بُرد
(2) اگر خود همين بود و بس
چنين گفت يك ره ‏
(3) به صاحبدلى
كه عمرم به سر رفت، بى‏حاصلى
بخواهم به كُنج عبادت نشست
كه دريابم اين پنج روزى كه هست
چو مى‏بگذرد مُلك و جاه و سرير
نبُرد از جهانْ دولت، الّا فقير
چو بشنيد داناى روشن نَفَس
به تندى برآشفت كاى تُكله، بس!
عبادت ‏
(4) بجز خدمت خلق نيست
به تسبيح و سجّاده و دلق نيست
تو بر تخت سلطانى خويش باش
به اخلاق پاكيزه، درويش باش
به صدق و ارادت، ميان بسته‏دار
(5)
ز طامات‏(6) و دعوى، زبان بسته‏دار
قدم‏
(7) بايد اندر طريقت، نه دَم
كه اصلى ندارد دَمِ بى‏قدم
(8)
بزرگان كه نقد صفا داشتند
چنين خرقه زير قبا داشتند.
(9)

پا ورقی
1 . پسر اتابك زنگى، از سلسله اتابكان سلغُرى فارس.2 . سَبَق بردن: سبقت جُستن و بر ديگران پيشى گرفتن.3 . يك ره: يكبار .4 . در بعضى نسخ به جاى عبادت، طريقت آمده است.5 . ميان بسته‏دار: آماده باش .6 . طامات: سخنان گزافه و بيهوده .7 . قدم: اقدام، عمل .8 . دَم: سخن، حرف .9 . بوستان سعدى، تصحيح: غلامحسين يوسفى، تهران: خوارزمى، 1369، اوّل، ص 55 .
ادامه مطلب

قسم و کفاره آن

قسم و کفاره آن
قسم بر چند قسم است . 1- قسم در مورد چیزی که در گذشته بوده است مثل قسم بخدا که فلانی چنین گفت.
2- قسم در مورد چیزی در آینده . مثل قسم بخدا که من با فلانی حرف نمی زنم.
قسم در مورد چیزهای گذشته
قسم در مورد چیزی که در گذشته بوده مهم است . اگر شحصی در ذهنش اشتباها جای گرفته که فلان چیز آنگونه بوده یعنی قصد دروغ ندارد ، امید است الله ببخشد ولی اگر می داند که چنین نبوده ولی با قصد دروغ چنین قسمی می خورد ، گناه عظیمی مرتکب شده است و جبرانش توبه و رجوع به درگاه خدا و جبران خسارتی که قسمش به بار آورده .
قسم در مورد چیزهای آینده
اگر در مورد چیزی که در آینده اتفاق می افتد قسم خورد ، باید ببینیم که نتیجه قسمش چگونه است آیا رضای خدا در آن هست یا نه . مثلا کسی قسم خورد که هر جا فقیری ببینم به او کمک کنم. نتیجه این قسم خوب است بنا بر این باید به قسمش وفا دار بماند و نباید قسمش را بشکند. ولی اگر قسم خورد که مثلا با پدرم سخن نگویم یا قسم خورد به خانه عمو یا فلان خویشاوندم نروم . این قسم جالب نیست و رضای الله در آن نیست .
کسی چنین قسمی خورد چه بکند؟ (اول) قسمش را بشکند یعنی کاری را که گفته انجام نمی دهم انجام دهد. وقتی قسمش شکست کفاره بر وی لازم می شود. (دوم) کفاره بدهد.
کفاره قسم
کفاره قسم سه چیز است . 1- ده مسکین را غذا یا لباس بدهد 2- برده ای آزاد نماید 3 – سه روز پشت سرهم روزه بگیرد.
آزادی برده در این زمان ممکن نیست پس یا به مساکین عذا و لباس دهد یا سه روز روزه بگیرد.
اگر کسی بخواهد معادل آن به مساکین پول بدهد هر چه بیشتر بدهد بهتر است اما حد اقل آن اینکه به هر مسکینی حداقل یک صدقه فطر بدهد یعنی هزار و دویست تومان .
آیه ای در این مورد
لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. سوره مائده آیه ۸۹
ترجمه : خداوند شما را بخاطر سوگندهاى بيهوده (و خالى از اراده،) مؤاخذه نمى‏کند؛ ولى در برابر سوگندهايى که (از روى اراده) محکم کرده‏ايد، مؤاخذه مى‏نمايد. کفاره اين‏گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است که به خانواده خود مى‏دهيد؛ يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و يا آزاد کردن يک برده؛ و کسى که هيچ کدام از اينها را نيابد، سه روز روزه مى‏گيرد؛ اين، کفاره سوگندهاى شماست به هنگامى که سوگند ياد مى‏کنيد (و مخالفت مى‏نماييد). و سوگندهاى خود را حفظ کنيد (و نشکنيد!) خداوند آيات خود را اين چنين براى شما بيان مى‏کند، شايد شکر او را بجا آوريد!
ادامه مطلب

مسایلی از روزه

مسایلی از روزه
سوال : اگر کسی بنابر دلایلی مثلا کسی بیماری قند دارد و قادر به روزه گرفتن نیست یا شخصی خیلی پیر و ناتوان است یا خانمی حامله است و روزه گرفتن برای خود یا حملش ضرر دارد ، چه بکنند؟
قبل از جواب سوال ذکر این نکته لازم است که ماه مبارک رمضان ماه بسیار عظیمی است و انسان تاجایی که ممکن است تلاش نماید حتما روزه بشود زیرا در احادیث است که اگر کسی روزه رمضان را بخورد بعد برای ادای آن تمام عمرش را روزه بگیرد فضیلت رمضان را حاصل نمی کند.
جواب سوال : خداوند بخشنده و مهربان است و بر بندگان سخت گیری نمی نماید بنا بر این اگر کسی قادر به روزه گرفتن نیست ( به دلیل بیماری یا مسافرت و...) اشکالی ندارد روزه را بخورد و به تعداد روزهایی که خورده بعدا روزه بگیرد.
سوال : فدیه روزه یعنی چه و چه کسی باید فدیه بدهد؟
جواب : شیخ فانی یعنی شخص پیری که رو به نابودی می رود هر روزه ضعیفت تر و ناتوان تر می گردد این نمونه افراد که روزه را می خورد و بعدها هیچ امیدی به بهتر شدنشان نیست اینها باید در مقابل روزهایی که روزه را می خورند فدیه بدهند. در عوض هر روزی حد اقل یک فقیر را غذا بدهند. اگر خواسته باشند به فقیر پول بدهند در مقابل هر روزی حد اقل به اندازه یک صدقه فطر بدهند اگر بیشتر بدهند چه بهتر . یعنی برای سی روز حداقل سی و پنج هزار تومان .
برای کسانی که امید هست در آینده حالشان خوب شود و روزه بگیرند ، جایز نیست فدیه دهند .
آیه هایی در این مورد
أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ . 184 بقره
ترجمه : چند روز معدودى را (بايد روزه بداريد!) و هر کس از شما بيمار يا مسافر باشد تعدادى از روزهاى ديگر را (روزه بدارد) و بر کسانى که روزه براى آنها طاقت‏فرساست؛ (همچون بيماران مزمن، و پيرمردان و پيرزنان،) لازم است کفّاره بدهند: مسکينى را اطعام کنند؛ و کسى که کارِ خيرى انجام دهد، براى او بهتر است؛ و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانيد!
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ . بقره آیه 185
ترجمه : (روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهى که قرآن، براى راهنمايى مردم ، و نشانه‏هاى هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بيمار يا در سفر است، روزهاى ديگرى را به جاى آن، روزه بگيرد! خداوند، راحتى شما را مى‏خواهد، نه زحمت شما را! هدف اين است که اين روزها را تکميل کنيد؛ و خدا را بر اينکه شما را هدايت کرده، بزرگ بشمريد؛ باشد که شکرگزارى کنيد!
ادامه مطلب

ماه رمضان مبارک




ماه رمضان مبارک



خدا را شکر که بار دیگر ماه مبارک رمضان را دریافتیم امید آنکه بتوانیم از برکات آن بهره ای ببریم.
ماه مبارک بر همه شما بزرگواران مبارک
ادامه مطلب

ماجرای عجیب وفات ام کلثوم بنت علی


ماجرای عجیب وفات ام کلثوم دختر حضرت علی و فرزندش زید بن عمر در یک روز
حضرت عمر رضی الله عنه با ام کلثوم دختر حضرت علی ازدواج نموده بود. ام کلثوم از حضرت عمر دو فرزند داشت یک دختر به نام فاطمه و یک پسر به نام زید .
ام کلثوم مانند مادرش حضرت فاطمه زهرا بسیار احساساتی و دلسوخته بود با آنکه زید بزرگ شده بود و ازدواج کرده بود ام کلثوم او را خیلی دوست داشت و بسیار به وی وابسته بود.
ماجرای تاسف آور وفات ام کلثوم بنت علی و فرزندش زید بن عمر
از قوم بنی عدی (یعنی قوم حضرت عمر) شخصی بود به نام ابی الجهم . ابی الجهم زنی داشت به نام خوله . خوله زنی بسیار جاهل و نادان و سنگ دل بود او قبلا همسر ابوجهل بود بعد از کشته شدن ابوجهل ، ابوالجهم او را ازدواج نمود.
ابوالجهم کنیزی داشت به نام " زجاجه " که خیلی دوستش داشت و از وی فرزندانی داشت. فرزندان زجاجه بزرگ شده بودند.
خوله مریض شد روزی طبیبی به خانه وی آمد و وی را معاینه نموده به او گفت : مریضی تو از جادو است و کسی غیر از زجاجه برایت جادو نکرده . یعنی زجاجه برایت جادو کرده است و دوای بیماری تو آنست که زجاجه را ذبح نموده از خونهایش و مغز استخوان ساقش را بر خود بمالی.
خوله این مساله را با شوهرش ابوالجهم درمیان گذاشت ابوالجهم گفت هر کار که می خواهی بکن. وقتی این خبر به زجاجه و فرزندانش رسید فرزندان زجاجه به نزد پدرشان رفتند و از وی خواستند جلوی زنش خوله را بگیرد. پدرشان ابوالجهم گفت: نه مادرتان به نزد من جایگاهی همانند خوله دارد و نه شما جایگاهی مانند فرزندان او دارید ( یعنی من نمی توانم کاری بکنم) وقتی فرزندان زجاجه این حرف را از پدر خود شنیدند به نزد برادر خود محمد که فرزند خوله بود رفتند و گفتند مادرت چنین گفته و پدرت نیز چنین گفته . جلوی پدر و مادرت را بگیر. او گفت : من مخالفت پدر و مادرم را نمی کنم.
فرزندان زجاجه وقتی چنین دیدند به نزد عبدالله بن عمر رفتند و ماجرا را تعریف نمودند . عبدالله بن عمر بشدت تعجب نمود و گفت : سبحان الله ما هذا بكائن ولا أقبله سبحان الله این شدنی نیست و من این مطلب را هرگز نمی پذیرم.
فرزندان زجاجه با کسی به نام مسور بن مخرمه برخورد نموده ماجرا را برایش تعریف کردند . مسور گفت : عبدالله بن عمر مرد میدان نیست و کاری نمی تواند برایتان انجام دهد شما به نزد عبدالرحمن بن زید بن خطالب ( پسر عموی عبدالله بن عمر ) بروید.
آنان وقتی این خبر را به عبدالرحمن رسانیدند او گفت : سبحان الله من فکر نمی کردم وحشیگری و جفای یک عده ای به این حد برسد.
عبدالرحمن فورا یکی از پسرانش را به نزد خوله همسر ابوالجهم فرستاد و گفت : به او بگو چه شده و بیماری تو چیست ؟
خوله گفت : إن زجاجة سحرتني وقد وصف لي دمها ومخ ساقيها، " زجاجه مرا جادو نموده است و نسخه شفای من خون و مغز استخوانش هستند"
عبدالرحمن فورا به فرزندان زجاجه گفت : بروید و مادر خود را بیاورید.
به این صورت زجاجه به منزل عبدالرحمن پناهنده شد.
فرزندان زجاجه به نزد فرزندان عاصم بن عمر رفتند و از آنان تقاضای کمک کردند آنان قول کمک دادند سپس به نزد زید فرزند عمر که مادرش ام کلثوم بنت علی بود رفتند او نیز قول کمک داد.
ابو جهم نیز به نزد برخی از اقوام رفت آنان نیز از وی پشتیبانی خویش را اعلام نمودند.
خلاصه بنو عدی به این شکل به صورت دو حزب متخاصم در آمدند.
تا چندین روز به طور دسته جمعی زد و خورد می نمودند تا اینکه در یک شبی درگیری درست شد و زید بن عمر برای میانجیگری و ممانعت از درگیری به میان آنان رفت که متاسفانه تیری به سرش خورد و بیهوش بر زمین افتاد .
زید را به خانه منتقل نمودند. او بیهوش بود . وقتی ام کلثوم بر بالین فرزندش آمد و حال وی را دید او نیز بر بستر بیماری افتاد. همانطور که زید در حال جان دادن بود ام کلثوم نیز در حال جان دادن بود. چند روزی زید بیهوش و به اصطلاح در حالت کما بود و مادرش نیز در بستر بیماری.
همان لحظه ای که زید جان داد و فریاد خانواده اش بلند شد همان لحظه ام کلثوم نیز جان داد و از دنیا رحلت نمود طوری که معلوم نشد کدامیک اول از دنیا رفته است.
به دستور جضرت حسن مجتبی عبدالله بن عمر جنازه آن دو را با هم خوانده و دفنشان نمودند. رحمت خدا بر آنان باد. (وماتت أمه أسفاً عليه في يوم، فصلي عليهما جميعاً.)
انساب الاشراف ج۳ صفحه ۴۵۵
مطالب جالب در زبان بلوچی ما
در زبان بلوچی حرفها و صفتهای زیادی هستند که ریشه در مسایل مذهبی دارند. مثلا شخص بسیار شرور را شمر می گویند این به صورت یک صفت در آمده یعنی بسیاری از مردم نمی داند شمر نام همان شروری است که در شهادت امام حسین نقش مهم داشته . شمر یعنی شرور و مفسد.
به شخص بسیار پر رو و لوس " خوله " می گویند . من همیشه فکر می کردم که این اصطلاح از کجا آمده وقتی این ماجرا را خواندم بی اختیار به یاد این کلمه افتادم.
من فکر می کنم این کلمه خوله از همین ماجرا گرفته شده . خوله کسی که به حدی پر رو بود که انتظار داشت برای سلامتی او کسی را ذبح کنند. (والله اعلم)
مطالب عربی این واقعه برای عربی دانان

ادامه مطلب

سعادت و خوشبختی

سعادت و خوشبختی
رسول خدا فرمودند : خوسبختی انسان در سه چیز است و بدبختی اش نیز در سه چیز است.
۱- همسر نیکو و صالحه ۲- مسکن نیکو ۳- سواری نیکو
از خوشبختی انسان است و از بدبختی انسان : خانه تنگ - زن بد - و سواری بد است .
در حدیثی دیگر پیامبر خدا فرمودند: از سعادت انسان این است که خوش اخلاق باشد و از بدبختی اش اینکه بد اخلاق باشد.
تبصره : در کشورهایی که زمین ندارند از سر مجبوری آپارتمانسازی نموده و عده کثیری را در جایی کوچک جای داده اند . زندگی تنگ آپارتمانی حالت خاص خودش را دارد یعنی فرهنگ خاصی می خواهد.
ایران کشوری است بسیار پهناور که هر چه بخواهید زمین مسکونی دارد . فرهنگ ایرانی با زندگی مشقت بار آپارتمانی اصلا سازگاری ندارد معلوم نیست چرا یک عده ای از کسانی که فکر می کنند دانشمند هستند (مهندسین و ..) اصرار دارند فرهنگ ایرانی را با زندگی آپارتمانی به هم بریزند.
اهمیت خانه وسیع در فرهنگ اسلام
یکی از دعاهای مهم این است : اللهم اغفر لی ذنبی و وسع لی فی داری و بارک لی فی رزقی . یعنی بار الها گناهانم را بیامرز و خانه ام را فراخ و بزرگ نما و روزیم را برکت بده .
ادامه مطلب

چگونگی شنود تلفنهای همراه

مطلبی قابل تأمل :
حکایتی از چگونگی شنود تلفنهای همراه !
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از عصرایران ، مهندس حمید ثانی - امروزه هر جا سخن از استراق سمع و شنود مکالمات تلفن های همراه به میان می آید تصویری که در اذهان عامه نقش می بندد این است که در هنگام برقراری تماس ، مکالمات رد و بدل شده توسط دستگاهی واسط ضبط می شود و مورد شنود قرار می گیرد.این نوع استراق سمع اگر چه می تواند مورد استفاده قرار گیرد اما با پیدایش تلفن های همراه و گسترش ارتباطات سیار ، شیوه های جدید و کاراتری جهت شنود مکالمات و استراق سمع های محیطی به کار گرفته می شود.
هر تلفن همراهی قاعدتاً دارای یک میکروفون بسیار حساس است که همواره قابلیت فعال شدن را دارا می باشد.فعال کردن این میکروفون نیازی به برقراری تماس با گوشی مزبور و فعال شدن سیم کارت گوشی و یا حتی روشن بودن تلفن همراه ندارد.
امروزه یکی از تجارت های پرسود برای شرکت های سازنده تلفن های همراه ، فروش دستگاه های فعال کننده میکروفون های تلفن های همراه و امکانات شنود این میکروفون های فعال شده می باشد.
این دستگاه ها قابلیت هایی به خریداران آنها می دهد که با استفاده از آن می توانند به راحتی ، تلفن همراه شخص مورد نظر خود را به میکروفون مخفی خود تبدیل نموده و کلیه مکالمات وی در محل کار ، منزل و یا حتی در جمع دوستان را به راحتی شنود نمایند.
البته این دستگاه های شنود تنها توسط شرکت های سازنده تلفن های همراه ، تولید نمی شودو سایر شرکت های تولید کننده نرم افزار های موبایل نیز می توانند در صورت داشتن کد های نفوذ به دستگاه های تلفن های همراه شرکتی خاص(مانند نوکیا) نرم افزار مناسب شنود این نوع تلفن های همراه را تولید نمایند.
البته فعال کردن این نوع سیستم ، عموماً نیاز به نصب نرم افزار مربوطه بر روی تلفن همراه افراد قربانی دارد که این عمل ممکن است از طریق ارسال پیامک ، بلوتوث و ... انجام گیرد.
در صورتی که فرد مهاجم بخواهد از شیوه ارسال پیامک برای نصب این نرم افزار مخفی استفاده نماید ، پیامکی عمومی مانند تبریک سال نو به طیف وسیعی از مشترکان یک شهر ارسال می کند و مشترکان تلفن های همراه نیز پس از خواندن این پیامک ، فرد مهاجم را در جایگذاری این جاسوس کوچک یاری می رسانند.
با استفاده از این تکنولوژی ، هر تلفن همراه یک جاسوس بالقوه می تواند باشد که حتی در صورت خاموش بودن دستگاه تلفن همراه نیز می تواند بسته به حساسیت میکروفون خود ، امواج صوتی را از شعاعی از محیط خود ، جذب و ارسال نماید.
لازم به ذکر است که این سیستم جاسوسی ، تنها محدود به شنود مکالمات محیطی نمی شود بلکه این دستگاه ها قادربه دسترسی به تمامی بخش های تلفن همراه از قبیل یادداشت های شخصی ، پیام های کوتاه ، لیست تماس ها و ... می باشند.
توصیه هایی برای مقابله با این جاسوس :
1. در صورتی که این سیستم جاسوسی توسط یکی از شرکت های سازنده تلفن همراه (مانند نوکیا) به فرد مهاجم فروخته شود ، عملاً هیچ کاری نمی توان انجام داد جز اینکه به هنگام حضور در جلسات کاری و خصوصی که اطلاعات با ارزشی (مانند اطلاعات مالی) ردوبدل می شود باتری موبایل خود را خارج کرده و فضای کاری را عاری از دستگاه تلفن همراه شرکت مورد نظر نمایید.
2. حتی الامکان شماره هایی که پیامک های گروهی ارسال می نماید را Ban نمایید.
3. پیامک هایی که از افراد ناشناس می رسد و دارای حجمی بیش از یک اس ام اس است را باز نکنید.
4. Bluetooth دستگاه موبایل خود را در مواقع غیر ضروری ، در حالت Off قرار دهید.
5. اطلاعات شخصی و حساس مانند رمز عبور سامانه بانکی ، شماره حساب و ... را در دستگاه تلفن همراه خود ذخیره ننمایید.
6. در بازه های زمانی کوتاه ، دستگاه تلفن همراه خود را Format نمایید.
7. به یاد داشته باشیم که دستگاه های تلفن های همراه نسل قدیم به دلیل قدرت پردازش و فضای حافظه اندک از امنیت به مراتب بالاتری نسبت به تلفن های نسل جدید برخوردار هستند.
8. توصیه ویژه : "شرکت نوکیا سابقه ای نه چندان درخشان در زمینه حفظ حقوق مشتریان دارد !"
ادامه مطلب