۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

اصالت نسب و تاثیر آن

اصالت نسب و تاثیر آن در انسان
همه انسانها فرزندان حضرت آدم و حوا هستند بنا بر این هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که از دیگری برتر و بهتر است. برتری فقط با تقوا و خدا ترسی است. " ان اکرمکم عند الله اتقاکم." همانا گرامی ترین شما پرهیزگار تر شما است.
با همه اینها اصالت و ریشه دار بودن برخی انسانها و تاثیر آن در طرز رقتار انسان واقعیتی است غیر قابل انکار. ایرانیان قدیم (قبل از اسلام ) به نژاد و اصالت توجه زیادی داشتند . داستان بردیا و گئومات (1) که به یک داستان شنیدنی تبدیل شد بخشی از توجه ایرانیان به نیا و اصالت است.
در دین اسلام با وجود نظر یکسان به همه انسانها باز هم می بینیم به این مسئله توجه شده است. همه پیامبرانی که خدا فرستاده از گرامی ترین و اصیل ترین مردمان بوده اند به عبارت دیگر هیچ پیغمبری نبوده که از مردم طبقه پایین یا بی اصل و نسب بوده باشد.
پیامبر خدا صل الله علیه و آله وسلم با وجودی که همه انسانها را یکسان دوست داشتند اما در واگذاری مسئولیتها به گذشته و ریشه قومی مردم توجه می نمودند .
یکی از یاران بسیار مخلص پیامبر حضرت ابوذر غفاری رضی الله عنه است ابوذر چند بار از پیامبر خدا تقاضا نمودند که مرا هم مسئولیت بدهید پیامبر خدا با مهربانی رد نموده و به وی گفتند هیچگاه مسئولیت به عهده نگیرد . در حالیکه پیامبر خدا به قریشیانی که بعد از کلی جنگ و دعوا ، دین اسلام را می پذیرفتند به راحتی مسئولیت واگذار می نمودند.
پیامبر اکرم می فرمایند: الناس معادن كمعادن الذهب والفضة خيارهم فى الجاهلية خيارهم فى الإسلام إذا فقهوا . " مردم مانند معدن طلا و نقره معدنهایی هستند برتینشان همانهایی هستند که در زمان قبل از اسلام برترین بودند . هرگاه از دانش برخوردار شوند"
مدیریت و رفتار بزرگمنشانه یک انسان هدیه خداوند است که در وجود وی نهاده شده است با آنکه دین و دیانت تاثیر مثبتی در این رفتار دارد اما اینجور نیست که یک انسان فاقد مدیریت و اصالت را دین مدیر و مدبر کند. ای بسا یک انسان مدیر و مدبر غیر دین دار بسیار بهتر از یک انسان فاقد قدرت مدیریت مدعی دین داری باشد.
مولانا جلال الذین رومی در این مورد می فرماید:
بدگهر را علم و فن آموختن دادن تیغ است به دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگی مست به که آید علم ناکس را بدست
علم و مال و منصب و جاه و قَران فتنه آمد در کف بد گوهران
جان او مجنون و تنش شمشیر او واستان شمشیر زان زشتخو
مال و منصب ناکسی کارد بدست طالب رسوایی خویش آمدست
حکم چون در دست گمراهی فتاد جاه پندارد و در چاهی فتاد
احمقان سرور شدستند و زبیم عاقلان سرها کشیده در گلیم
مثنوی دفتر چهارم ص 695

(1) داستان بردیا و گئومات
کورش دو پسر داشت به نامهای " کمبوجیه و بردیا . کمبوجیه پسر بزرگتر کورش بعد از پدرش به پادشاهی رسید. کمبوجیه تصمیم گرفت به مصر برود . اما می ترسید در غیابش بردیا حکومت را بگیرد . به همین خاطر دستور داد بردیا را مخفیانه کشتند . پس از قیل بردیا عازم مصر شد.
مدتی نگذشته بود که به کمبوجیه خبر رسید بردیا بر تخت نشسته و حکومت را به دست گرفته . کمبوجیه که خیلی تعجب کرده بود فورا به سمت ایران حرکت کرد اما در راه مرد.
شخصی که در ایران حکومت را به دست گرفته بود کسی بود به نام گئومات .
شخصی از مردمان طبقه پایین به نام گئومات چهره اش کاملا شبیه بردیا بود . برادر گئومات نگهبان کاخ بود و از ماجرای قتل بردیا خبر داشت . او گئومات را وارد کاخ نموده و وانمود کرد که بردیا است و به این صورت حکومت را بدست گرفت. اخلاق و روش حکومت گئومات هیچ ایرادی نداشت بلکه چون طرفداری از محرومان می کرد طرفداران زیادی داشت . اما مدتی نگذشته بود که (احتمالا از طریق نامزد بردیا) مردم متوجه شدند او بردیا نیست و گئومات است به همین خاطر فورا بر علیه وی شورش نموده و او را به قتل رسانیده و داریوش را که از اقوام کورش بود به حکومت انتخاب نمودند.

هیچ نظری موجود نیست: