۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

ماجرای عجیب وفات ام کلثوم بنت علی


ماجرای عجیب وفات ام کلثوم دختر حضرت علی و فرزندش زید بن عمر در یک روز
حضرت عمر رضی الله عنه با ام کلثوم دختر حضرت علی ازدواج نموده بود. ام کلثوم از حضرت عمر دو فرزند داشت یک دختر به نام فاطمه و یک پسر به نام زید .
ام کلثوم مانند مادرش حضرت فاطمه زهرا بسیار احساساتی و دلسوخته بود با آنکه زید بزرگ شده بود و ازدواج کرده بود ام کلثوم او را خیلی دوست داشت و بسیار به وی وابسته بود.
ماجرای تاسف آور وفات ام کلثوم بنت علی و فرزندش زید بن عمر
از قوم بنی عدی (یعنی قوم حضرت عمر) شخصی بود به نام ابی الجهم . ابی الجهم زنی داشت به نام خوله . خوله زنی بسیار جاهل و نادان و سنگ دل بود او قبلا همسر ابوجهل بود بعد از کشته شدن ابوجهل ، ابوالجهم او را ازدواج نمود.
ابوالجهم کنیزی داشت به نام " زجاجه " که خیلی دوستش داشت و از وی فرزندانی داشت. فرزندان زجاجه بزرگ شده بودند.
خوله مریض شد روزی طبیبی به خانه وی آمد و وی را معاینه نموده به او گفت : مریضی تو از جادو است و کسی غیر از زجاجه برایت جادو نکرده . یعنی زجاجه برایت جادو کرده است و دوای بیماری تو آنست که زجاجه را ذبح نموده از خونهایش و مغز استخوان ساقش را بر خود بمالی.
خوله این مساله را با شوهرش ابوالجهم درمیان گذاشت ابوالجهم گفت هر کار که می خواهی بکن. وقتی این خبر به زجاجه و فرزندانش رسید فرزندان زجاجه به نزد پدرشان رفتند و از وی خواستند جلوی زنش خوله را بگیرد. پدرشان ابوالجهم گفت: نه مادرتان به نزد من جایگاهی همانند خوله دارد و نه شما جایگاهی مانند فرزندان او دارید ( یعنی من نمی توانم کاری بکنم) وقتی فرزندان زجاجه این حرف را از پدر خود شنیدند به نزد برادر خود محمد که فرزند خوله بود رفتند و گفتند مادرت چنین گفته و پدرت نیز چنین گفته . جلوی پدر و مادرت را بگیر. او گفت : من مخالفت پدر و مادرم را نمی کنم.
فرزندان زجاجه وقتی چنین دیدند به نزد عبدالله بن عمر رفتند و ماجرا را تعریف نمودند . عبدالله بن عمر بشدت تعجب نمود و گفت : سبحان الله ما هذا بكائن ولا أقبله سبحان الله این شدنی نیست و من این مطلب را هرگز نمی پذیرم.
فرزندان زجاجه با کسی به نام مسور بن مخرمه برخورد نموده ماجرا را برایش تعریف کردند . مسور گفت : عبدالله بن عمر مرد میدان نیست و کاری نمی تواند برایتان انجام دهد شما به نزد عبدالرحمن بن زید بن خطالب ( پسر عموی عبدالله بن عمر ) بروید.
آنان وقتی این خبر را به عبدالرحمن رسانیدند او گفت : سبحان الله من فکر نمی کردم وحشیگری و جفای یک عده ای به این حد برسد.
عبدالرحمن فورا یکی از پسرانش را به نزد خوله همسر ابوالجهم فرستاد و گفت : به او بگو چه شده و بیماری تو چیست ؟
خوله گفت : إن زجاجة سحرتني وقد وصف لي دمها ومخ ساقيها، " زجاجه مرا جادو نموده است و نسخه شفای من خون و مغز استخوانش هستند"
عبدالرحمن فورا به فرزندان زجاجه گفت : بروید و مادر خود را بیاورید.
به این صورت زجاجه به منزل عبدالرحمن پناهنده شد.
فرزندان زجاجه به نزد فرزندان عاصم بن عمر رفتند و از آنان تقاضای کمک کردند آنان قول کمک دادند سپس به نزد زید فرزند عمر که مادرش ام کلثوم بنت علی بود رفتند او نیز قول کمک داد.
ابو جهم نیز به نزد برخی از اقوام رفت آنان نیز از وی پشتیبانی خویش را اعلام نمودند.
خلاصه بنو عدی به این شکل به صورت دو حزب متخاصم در آمدند.
تا چندین روز به طور دسته جمعی زد و خورد می نمودند تا اینکه در یک شبی درگیری درست شد و زید بن عمر برای میانجیگری و ممانعت از درگیری به میان آنان رفت که متاسفانه تیری به سرش خورد و بیهوش بر زمین افتاد .
زید را به خانه منتقل نمودند. او بیهوش بود . وقتی ام کلثوم بر بالین فرزندش آمد و حال وی را دید او نیز بر بستر بیماری افتاد. همانطور که زید در حال جان دادن بود ام کلثوم نیز در حال جان دادن بود. چند روزی زید بیهوش و به اصطلاح در حالت کما بود و مادرش نیز در بستر بیماری.
همان لحظه ای که زید جان داد و فریاد خانواده اش بلند شد همان لحظه ام کلثوم نیز جان داد و از دنیا رحلت نمود طوری که معلوم نشد کدامیک اول از دنیا رفته است.
به دستور جضرت حسن مجتبی عبدالله بن عمر جنازه آن دو را با هم خوانده و دفنشان نمودند. رحمت خدا بر آنان باد. (وماتت أمه أسفاً عليه في يوم، فصلي عليهما جميعاً.)
انساب الاشراف ج۳ صفحه ۴۵۵
مطالب جالب در زبان بلوچی ما
در زبان بلوچی حرفها و صفتهای زیادی هستند که ریشه در مسایل مذهبی دارند. مثلا شخص بسیار شرور را شمر می گویند این به صورت یک صفت در آمده یعنی بسیاری از مردم نمی داند شمر نام همان شروری است که در شهادت امام حسین نقش مهم داشته . شمر یعنی شرور و مفسد.
به شخص بسیار پر رو و لوس " خوله " می گویند . من همیشه فکر می کردم که این اصطلاح از کجا آمده وقتی این ماجرا را خواندم بی اختیار به یاد این کلمه افتادم.
من فکر می کنم این کلمه خوله از همین ماجرا گرفته شده . خوله کسی که به حدی پر رو بود که انتظار داشت برای سلامتی او کسی را ذبح کنند. (والله اعلم)
مطالب عربی این واقعه برای عربی دانان

هیچ نظری موجود نیست: