۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

بچه های مردم آزار

بچه های مردم آزار
دو هفته قبل یک روز موقع عصر تلفنم زنگ زد گوشی را برداشتم کسی گه زنگ زده بود گفت : من کرد هستم از کردستان آمده ام با شما کار دارم. آدرس منزل را بهش دادم . سه نفر آمدند بعد از آنکه نشستیم گفتند ما رفته بودیم خاش . فلانی آدرس شما را به ما داد . مشکل ما این است که دو نفر از بچه های ما به بهانه کارگری از خانه بیرون آمده اند بعد از چند روز که ناپدید بودند زنگ زده اند و گفته اند ما الان سر مرز پاکستان هستیم . ما ناچار ماشین پژویی دربست کرده ایم و آمده ایم که زودتر برویم و نگذاریم بیرون بروند. پدر یکی آدم فقیر و روانی مانندی است اگر خبر بشود می میرد.
دلم به حالشان سوخت فراموش کردم بپرسم ماشین را چقدر دربست نمودید. گفتم شما مطمئن هستید تا زاهدان آمده اند گفتند نه فقط همان تلفنی که نموده اند دیگر اطلاعی نداریم . تلفن همراهی که با خود داشته اند خاموش است.
هر چه فکر کردم راهی به ذهنم نرسید گفتم الان فکر می کنید چه کاری از دست ما و شما ساخته است ؟ گفتند اگر ممکن است برویم سر مرز آنجا راه را بندیم که نروند. گفتم اولا مرز یک جای خاص و محدود نیست دوما اگر ما همینطوری برویم ممکن است خود ما و شما را نگذارند که برویم و یا اشتاها پذیرایی نمایند. بعد گفتم یک راه حل دیگری شاید باشد و آن اینکه شما می گویید تلفنشان خاموش است اگر بیرون رفته بودند می گفت در دسترس نیست. شما بروید از همانجا اگر آشنایی کسی را در مخابرات دارید بگویید ببینند آیا واقعا آن تلفن در خارج است یا داخل کشور.
خلاصه ترتیب شام را داده بودم که آن نفر دیگر یعنی صاحب ماشین که ادم بسیار عجول و شاید پول پرستی بود مرتب زنگ می زد که زود بیایید برگردیم با یک زحمتی آنها را نگهداشته شام دادم و به نزد ماشینشان رسانیدم . با ناراحتی و نا امیدی رفتند.
مورد دیگر
یک بنده خدا فرزند دانشجویی داشت. نامزد او را به کسی دیگر داده بودند شاید از همین جا ناراحتی برایش پیش آمده (والله اعلم) بالاخره گم شد . خانواده اش بسیار پریشان و ناراحت تا مدتی دنبالش می گشتند. از نا امیدی و ناچاری سراغ ملاهای تعویذ نویس و غیب گو رفته بودند خدا می داند چقدر پول از آنها گرفته بودند یکی گفته بود در راه است و دارد می اید. یکی گفته بود در جایی زندان است و ..
تا اینکه یک شب زنگ زده بود و گفته بود می خواهم با شما برای همیشه خدا حافظی کنم و بعد از مقداری حرف زدن تلفن را قطع کرده بود وقتی نگاه کرده بودند تلفن از یک کشور همسایه بوده . اینها از این طرف نتوانستند تماس بگیرند تا اینکه چند شب بعد یک ناشناسی از همان کشور خارجی زنگ زده بود و گفته بود تبریک می گوییم . گفته بودند چه چیزی را تبریک می گویید؟ گفته بود شهادت فرزندتان را . آنها از شدت ناراحتی نتوانسته بودند با او حرف بزنند اما بعدا دوباره به همان شماره زنگ زده بودند و گفته بودند چرا شما او را فریب دادید؟ گفته بود من فریب ندادم خودش رفته . شما باید خدا را شکر کنید که همینطوری خودکشی نکرده اگر خودکشی می کرد به شما چیزی گیر نمی آمد اما اینطوری شهید شده و برای شما اجر و پاداش دارد. خانواده بیچاره سرگردان و ناراحت نمی دانند چه بکنند و به کجا بروند. و همینطور نمی دانند چطوری و کجا شهید شده.

هیچ نظری موجود نیست: