۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

نام یک صحابی در قرآن

نام یک صحابی در قرآن
خداوند در قرآن کریم در مورد تعداد زیادی از یاران پیامبر آیاتی نازل فرموده است اما از هیچ کدام نام نبرده اند تنها صحابی که نامش در قرآن ذکر شده ، " زید " است.
زید کیست؟
روزی حضرت خدیجه به بازار رفته بود در بازار برده فروشان چشمش به پسر کوچک قشنگی افتاد . حضرت خدیجه آن پسرک را خریداری نموده به خانه آوردند.
پیامبر خدا هنوز به پیامبری نرسیده بودند و محمد امین نامیده می شدند. پیامبر چون فرزندان پسرش را از دست داده بودند به زید خیلی محبت می نمودند و مثل فرزند خودش از وی نگهداری می کردند خدیجه وقتی چنین دید زید را به پیامبر هدیه نمود.
زید پسر سردار یکی از قبایل اطراف مکه بود که دزدان عرب او را دزیده بودند و به عنوان برده فروخته بودند.
حارثه به دنبال فرزند گم شده خویش بود که خبر شد او در مکه است . حارثه خود را به مکه رسانید و در مورد پسرش تحقیق نمود. آنجا متوجه شد که پسرش غلام (برده ) شخصی به نام محمد امین است. از مردم در مورد محمد امین سوال کرد. همه مردم تعریف نمودند و گفتند شخص بسیار محترم مهربان و خوبی است سخت گیر نیست و مطمئن باش پسر تو را به تو پس می دهد.
زید بن محمد
حارثه آمد و با محمد امین ملاقات نمود و به وی گفت من تعریف شما را زیاد شنیده ام خدمت شما آمده ام که به شما بگویم : زید برده نیست او پسر من است هر چه پول می خواهی حاضرم بدهم فرزندم را به من برگردانید.
پیامبر خدا که خیلی زید را دوست داشت نمی خواست به این زودی او را از دست بدهد لذا به حارثه گفت : بیا من و شما یک معامله می کنیم. حارثه با تعجب گفت چه معامله ای؟
پیامبر فرمود : زید را می آوریم اینجا که از من و تو یکی را به عنوان پدر خویش انتخاب کند . اگر شما را قبول کرد من از شما هیچ پولی نمی خواهم ولی اگر مرا به عنوان پدر خویش انتخاب کرد شما باید دست بکشید و او را برای من بگزارید.
حارثه سخت تعجب کرد زیرا غلامی و بردگی آنچنان سخت است که اصلا ممکن نیست زید آزادی و راحتی و پدر خویش را ول کند و به غلامی و بردگی و ذلت تن بدهد مگر آنکه محبتی بالاتر از محبت پدر اصلیش دیده باشد.
حارثه با تعجب گفت : مگر ممکن است زید شما را از من ترجیح دهد؟
پیامبر فرمود : من می گویم اگر مرا ترجیح داد شما انتخاب او را محترم بشمارید.
حارثه گفت : اگر چنین شد من هیچ حرفی ندارم می روم پی کار خودم.
پیامبر زید را احضار نمود. زید وقتی آمد پیامبر خدا فرمودند: ای زید این شخص را می شناسی؟
زید گفت بله می شناسم. حارثه پدرم است .
پیامبر خدا فرمودند از من و حارثه یکی را به عنوان پدر خویش انتخاب کن.
حارثه از ترس آنکه مبادا زید اشتباه کند شروع کرد به نصیحت کردن و گفت ای زید تو نمی دانی بردگی چقدر سخت است بردگی داغی همیشگی است ...
زید با اطمینان گفت ای پدر من در نزد این شخص برده نیستم او از شما خیلی مهربان تر است و من او را به عنوان پدرم قبول دارم.
حارثه که بشدت تعجب کرده بود گفت پس خیالم راحت شد حتما شما با او بیشتر از من محبت کرده اید که شما را از من بیشتر دوست دارد.
پیامبر خدا همراه حارثه و زید بلند شدند و آمدند در جمعی از مردم قریش ایستادند و فرمودند : ای مردم من شما را گواه می گیرم که من این پسر را آزاد نمودم از امروز به بعد او فرزند من است.
خلاصه حارثه وقتی این صحنه های شگفت انگیز را دید با خیالی آسوده برگشت و نام زید در مکه به عنوان زید بن محمد مشهور شد تا روزی که زید بزرگ شده بود و آیه نازل شد : ادعوهم لابائهم . آنان را به نام پدرانشان بخوانید. از آن روز به بعد مجددا او را زید ابن حا رثه نامیدند.
زید افتخار پیدا نمود که در خانه پیامبر بزرگ شد و نامش در قرآن کریم ذکر شد . در سوره احزاب جاییکه خداوند می فرماید: فلما قضی زید منها وطرا ...
حارثه بعدها که آوازه بلند پسرش را می شنید خداوند را شکر می کرد و می گفت پسرم عاقل بود اگر به نزد من می آمد چنین مقامی حاصل نمی کرد.
زید پدر اسامه است اسامه را نیز رسول خدا شدیدا دوست داشتند چون از کوچکی خودش بزرگش نموده بودند مثل فرزند حقیقی خودش . طوریکه هر گاه مسئله مهمی پیش می آمد و کسی دیگر جرات نمی کرد با پیامبر سخن بگوید اسامه را می فرستادند.
رضی الله عنهم اجمعین

هیچ نظری موجود نیست: