۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

ییلاق


ییلاق
فکر می کنم سال ۱۳۷۹ بود من برای اولین بار به شمال رفتم برای ما کویر نشینان دیدن آنهمه سرسبزی و درخت خیلی دیدنی است.
از جنگل گلستان وارد شمال شدیم دو سه روزی در گلستان خدمت دوستان ماندیم بعد به طرف گیلان به راه افتادیم.
استان گیلان نیز دیدنی و زیبا بود . قسمت غربی استان گیلان اکثرا اهل سنت هستند در آنجا تعداد زیادی دوست قدیمی داشتیم. به طالش رسیدیم .
شیخ قریشی یکی از علمای بزرگ طالش است . یک روز شیخ گفت بیا برویم ییلاق را ببینیم . زمان قدیم در کتابهای مدرسه ای خوانده بودم قشلاق و ییلاق اما معنایش را خوب نفهمیده بودم به همین خاطر با اشتیاق آماده شدیم . همراه شیخ قریشی به طرف ییلاق که در ارتفاعات خلخال بود حرکت کردیم .
جاده بسیار زیبا و پر از درخت بود داشتیم از ارتفاعات یک کوه بزرگ با جاده پیچ در پیچ بالا می رفتیم. همینطور بالا می رفتیم تا جایی رسیدیم که دیگر درخت نبود. در ارتفاعات خیلی بالا تعداد زیادی خانه مختلف که برخی شبیه آلونک زیبا بودند وجود داشت . هوایش به حدی لطیف و خنک بود که تعجب کردم.
شیخ قریشی برایم توضیح داد و گفت که مردم ایندیار هنگام تابستان که هوای شهرهای پایین کوه گرم و شرجی می شود به اینجا می آیند تا از هوای خوب اینجا استفاده کنند و وقتی پاییز می رسد و هوا سرد می شود دوباره به شهر بر می گردند . این را ییلاق و آن را قشلاق می گویند.
همراه شیخ به یک خانه ای زیبا در ارتفاعات رفتیم . روی دیوار خانه شعری به عربی نوشته شده بود :
نزلنا ههنا ثم ارتحلنا کذا الدنیا نزول و ارتحال
ترجمه اش این است که :
ما اینجا فرود آمدیم سپس کوچ کردیم و اینچنین دنیا محل فرود آمدن و کوچ کردن است.
از صاحب خانه پرسیدم معنی این شعر را که روی دیوار خانه نوشته میدانی؟ گفت نه .
پرسیدم چه کسی آنرا نوشته ؟ گفت : یک عالمی که مدتی اینجا بود . گفتم الان کجاست ؟ گفت از دنیا رحلت نمود. بسیار متاثر شدم . طوری که بعد از سالها این شعر هنوز در ذهنم مانده .
تعریف کامل دنیا در همین یک بیت شعر است . دنیا محل فرود آمدن و سپس کوچ کردن است .
وقتی دنیا به این سرعت می گذرد و ما کوچ می کنیم آیا بهتر نیست بدی نکنیم؟

هیچ نظری موجود نیست: