مرگ هارون الرشید
هارون الرشید یکی از مقتدر ترین پادشاهان بنی عباس بود شرق و غرب دنیای اسلام از آفریقا تا چین (که امروزه دهها کشور را در بر می گیرند) همه زیر نظر و حکومت وی بود.
هارون الرشید در بغداد بود شبی خوابی دید که او را بسیار نگران و غمگین ساخت در همین موقع طبیب مخصوصش " جبرئیل بن بختیشوع " بر او وارد شد وقتی او را غمگین دید پرسید چه شده؟
هارون جواب داد: در خواب دیدم دستی از زیر تخت من بیرون آمد که در آن مقداری خاک سرخ رنگ بود و به من گفت : این خاک تو است.
جبرئیل دلداریش داد و گفت : سخت نگیرید ای امیر المومنین خواب الکی بوده.
مدتی بعد وقتی هارون از بغداد به خراسان آمد وقتی به طوس (مشهد کنونی) رسید بیمار شد در این وقت ناگهان به یاد خوابش اقتاد به طبیبش " جبرئیل بن بختیشوع " گفت وای بر تو . آیا به یاد داری خوابی را که برایت تعریف کردم ؟ او جواب داد : آری
هارون یکی از امیرانش به نام مسرور خادم را صدا زد و گفت : یک کمی خاک برایم بیاور.
مسرور در کف خود مقداری خاک گرفت و نشانش داد . هارون وقتی آن کف را دید فریادی زد و گفت : قسم بخدا همین کف دست و همین خاکها را در خواب دیده بودم.
جبرئیل بن بختیشوع می گوید : بخدا سوگند از این ماجرا سه روز نگذشته بود که هارون وفات نمود.
هارون وقتی مریض شد در خانه شخصی به نام حمید بن ابی غانم الطائی سکونت نمود و باصطلاح بستری شد . هارون دستور داد در همین خانه برایش قبری حفر نمودند هر لحظه که حالش بهتر می شد می آمد و کنار قبرش می نشست و می گفت: ای فرزند آدم به اینجا و خانه ای به این شکل می آیی. وقتی قبر کاملا آماده شد هارون دستور داد قسمت سینه و پاهایش را فراخ نمایند سپس دستور داد چند نفری را استخدام نمودند تا کل قرآن را درون قبرش بخوانند. و در همین زمان که قرآن در قبرش خوانده می شد با وجود بیماری شدید هارون ملافه ای بخود پیچیده بود و کنار قبرش تکیه زده بود.
وقتی آخرین بار کنار قرش آمد این آیه را خواند : ما اغنی عنی مالیه . هلک عنی سلطانیه " یعنی هیچ نفعی نرساند به من مال من . قدرت و حکومت من نابود گشت" و گریه کرد.
بالاخره آن پادشاه قدرتمند و بزرگ بعد از ۲۳ سال حکم رانی مثل یک انسان ناتوان در شب شنبه ماه جمادی الثانی دنیا را وداع گفت و در همان قبرش دفن گردید.
بعد از مدتی وقتی در دوران مامون ( پسر هارون الرشید ) وقتی امام رضا از دنیا رحلت نمود مامون بر وی جنازه خواند و او را در کنار قبر پدرش دفن نمود اکنون قبر هر دو کنار هم قرار دارند.
البدایه و النهایه ج 10 ص 274
هارون الرشید یکی از مقتدر ترین پادشاهان بنی عباس بود شرق و غرب دنیای اسلام از آفریقا تا چین (که امروزه دهها کشور را در بر می گیرند) همه زیر نظر و حکومت وی بود.
هارون الرشید در بغداد بود شبی خوابی دید که او را بسیار نگران و غمگین ساخت در همین موقع طبیب مخصوصش " جبرئیل بن بختیشوع " بر او وارد شد وقتی او را غمگین دید پرسید چه شده؟
هارون جواب داد: در خواب دیدم دستی از زیر تخت من بیرون آمد که در آن مقداری خاک سرخ رنگ بود و به من گفت : این خاک تو است.
جبرئیل دلداریش داد و گفت : سخت نگیرید ای امیر المومنین خواب الکی بوده.
مدتی بعد وقتی هارون از بغداد به خراسان آمد وقتی به طوس (مشهد کنونی) رسید بیمار شد در این وقت ناگهان به یاد خوابش اقتاد به طبیبش " جبرئیل بن بختیشوع " گفت وای بر تو . آیا به یاد داری خوابی را که برایت تعریف کردم ؟ او جواب داد : آری
هارون یکی از امیرانش به نام مسرور خادم را صدا زد و گفت : یک کمی خاک برایم بیاور.
مسرور در کف خود مقداری خاک گرفت و نشانش داد . هارون وقتی آن کف را دید فریادی زد و گفت : قسم بخدا همین کف دست و همین خاکها را در خواب دیده بودم.
جبرئیل بن بختیشوع می گوید : بخدا سوگند از این ماجرا سه روز نگذشته بود که هارون وفات نمود.
هارون وقتی مریض شد در خانه شخصی به نام حمید بن ابی غانم الطائی سکونت نمود و باصطلاح بستری شد . هارون دستور داد در همین خانه برایش قبری حفر نمودند هر لحظه که حالش بهتر می شد می آمد و کنار قبرش می نشست و می گفت: ای فرزند آدم به اینجا و خانه ای به این شکل می آیی. وقتی قبر کاملا آماده شد هارون دستور داد قسمت سینه و پاهایش را فراخ نمایند سپس دستور داد چند نفری را استخدام نمودند تا کل قرآن را درون قبرش بخوانند. و در همین زمان که قرآن در قبرش خوانده می شد با وجود بیماری شدید هارون ملافه ای بخود پیچیده بود و کنار قبرش تکیه زده بود.
وقتی آخرین بار کنار قرش آمد این آیه را خواند : ما اغنی عنی مالیه . هلک عنی سلطانیه " یعنی هیچ نفعی نرساند به من مال من . قدرت و حکومت من نابود گشت" و گریه کرد.
بالاخره آن پادشاه قدرتمند و بزرگ بعد از ۲۳ سال حکم رانی مثل یک انسان ناتوان در شب شنبه ماه جمادی الثانی دنیا را وداع گفت و در همان قبرش دفن گردید.
بعد از مدتی وقتی در دوران مامون ( پسر هارون الرشید ) وقتی امام رضا از دنیا رحلت نمود مامون بر وی جنازه خواند و او را در کنار قبر پدرش دفن نمود اکنون قبر هر دو کنار هم قرار دارند.
البدایه و النهایه ج 10 ص 274
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر